حق با ما بود!
سخنرانی افتتاحیه علی جوادی در پلنوم دوم حزب(۱)


رفقا من سعی می کنم در گزارش و صحبت خودم نگاه خیلی اجمالی و کلی از زمانی که حزب تاسیس شد به خودمان بیندازم. نگاهی به ویژگی های ما، به  تصمیم گیری هایمان و راهی را که تاکنون طی کرده ایم. و اینکه اولویت هایمان در کلیتش چه باید باشد. اینکه از چه سنتهایی باید جدا شویم تا بتوانیم به جلو برویم. یکی از نکاتی که می خواهم بر آن تاکید کنم همین مساله جدایی و گسست از برخی سنتها است. مواردی که در بحٽ من ارائه می شود هر چند که مواردی هستند که در هیأت دائر دفتر سیاسی بحث شده است اما در مورد گزارش من بطور مشخص بحٽ نشده است. به این اعتبار نقاط ضعف این گزارش متعلق به من است.
ما ماندیم!
ابتدائا می خواستم به همه شما تبریک بگویم. دوست دارم با این شروع کنم که به همه کادرها و همه اعضای حزب که یک دوره فعالیت شش ماهه را از سر گذرانده اند، تبریک بگویم. ما ماندیم. ماندیم و بودنمان و وجودمان دراینجا حائز اهمیت است که توانستیم باشیم. توانستیم زیر فشاری که متاسفانه بخشی از جنبش کمونیسم کارگری، مشخصا حزبی که از آن جدا شدیم، برای نبودن ما و نابودی ما فعالیت کردند. رفقا ما توانستیم با استقامت، علیرغم تمام فشارها بمانیم و فعالیتمان را انجام بدهیم. ما توانستیم بمانیم و توانستیم به موجودیتی حزبی از نوع کمونیستی کارگری شکل بدهیم. نفس اینکه ما توانستیم باشیم، نفس بقای ما حائز اهمیت بسیار است. و این واقعیت را باید به رسمیت شناخت. ما ماندیم! و امروز یک بازیگر جدی جنبش کمونیسم کارگری هستیم. نیرویی در صفوف جنبش کمونیسم کارگری، که صف و خط متمایزی را نمایندگی میکنیم و داریم این صف را به جامعه میشناسانیم. من این بودن و موقعیت را مدیون نفس فعالیت مان و کار روتین و مداوم و خط مشی و پرچم خود میدانم. ما توانستیم دراین مدت روتین کار کنیم. در اعتراضات درگیر باشیم. در سیاست جاری درجنبش کمونیسم کارگری دخیل باشیم. درجدالهای موجود در جامعه دخیل باشیم. این رمز موجودیت و موقعیت کنونی ما است. ما ماندیم چرا که خط پیشروای را در کمونیسم کارگری نمایندگی میکردیم.
رفقا ما آن شرایط جنینی و ابتدایی را که هر موجودی که متولد میشود و چشم به جهان باز میکند دیگر از سر گذراندیم. ما متولد شده ایم، داریم راه می رویم و کارمان را میکنیم. ما توانستیم که اولین و سخت ترین دوران موجودیت هر موجودی را که دوران ابتدایی اش است را از سر بگذرانیم. شاید اگر بخواهم مقایسه ای بکنم. توانسته ایم که دورانی که نوزاد حتی قادر نیست سرش را روی گردن و تنش نگهدارد را از سر گذرانده ایم. ما الان میتوانیم انداممان را تکان دهیم. سیاست اتخاذ کنیم. ما توانسته ایم به این موجودیت شکل دهیم.
حق با ما بود!
نکته دیگری که میخواهم تاکید کنم این است که "حق با ما بود"! حق با ما بود که انتخاب کنیم که در شرایطی که برای ما ایجاد کردند، از حزب کمونیست کارگری جدا بشویم. حق با ما بود که پرچم دیگری را بلند کنیم. حق با ما بود که کمونیسم منصور حکمت را نمایندگی کنیم. و این نمایندگی را به طور مجزا از سیاست و سازمانی که حزب کمونیست کارگری اکنون نماینده آن است، به پیش ببریم. ما از حزبی جدا شدیم که که خود ما در شکل دادن و پیشروی آن بدون شائبه از ابتدای شکل گیری اش، در ساختنش، در موقعیت کنونی آن، نقش داشتیم. علیرغم اینکه جدایی از حزب کمونیست کارگری یکی از سخت ترین تصمیمات سیاسی زندگی هر کدام از ما بود، اما اگر برگردیم و دقایق و علل این تصمیم گیری را مورد بررسی مجدد قرار دهیم، باید بگویم که حق با ما بود. چرا که حزب کمونیست کارگری دیگر نماینده کمونیسم منصور حکمت نیست. آن حزبی نیست که ما با افتخار در آن فعالیت میکردیم. آن حزبی دیگر نیست که منصور حکمت پایه ریزی کرد و در نقشه سیاست ایران قرارش داد. حزب کمونیست کارگری هر روز دارد نسبت به کمونیسم منصور حکمت بیگانه میشود و ما بروزات و تاٽیرات این دوری را مشاهده میکنیم. امروز آن سیاستهایی که ما آرمانها، زندگی سیاسی و اهداف خودمان را با آن معنی کرده بودیم، برایش دوندگی میکرديم، دیگر در حزب کمونیست کارگری نمایندگی نمیشود. حق با ما بود که جدا شویم. راه کمونیسم منصور حکمت را در حزب دیگری دنبال کنیم.
ما بخاطر این تصمیم کمونیستی مان زیر ضرب تبلیغاتی بسیاری قرار گرفتیم. به ما گفتند که "قدرت طلبیم"! نمیدانم چگونه کسانیکه که طرفدار "رهبری جمعی" در مقابل طرح لیدرشیپ بودند، قدرت طلبند! مگر ما در حزب کمونیست کارگری در راس بالاترین ارگانهای حزبی نبودیم؟! برای ما عجیب بود. این اتهام کلاسیکی است که همواره راست جامعه به طرف ما کمونیستها پرتاب میکند. و ما امروز شاهد این هستیم که رهبری حزب کمونیست کارگری چنین اتهاماتی را به طرف ما پرتاب میکند! به ما گفتند "کوتوله های سیاسی" هستید. به ما گفتند اگر از این حزب بروید "هیچ چیز نیستید". به ما گفتند که موجودیتان را فقط با بودن در حزب کمونیست کارگری میتوانید معنی کنید. "در غیر اینصورت هیچ چیز نیستید." به ما گفتند "جنگ سردی هستید"، "مک کارتیستی هستید"، به ما گفتند "ضد لنین هستید"، به ما گفتند "به رژیم اسلامی خدمت میکنید"، به ما گفتند "نماینده بوروژازی بزرگ" هستید. به ما این اواخر گفتند که "پرو رژیمی" هستیم. "دشمن مردم" هستیم. به ما گفتند که "شغل شرافتمندانه" برای خودتان پیدا کنید. هر اتهام زشتی از این جنس را به طرف ما پرتاب کردند. اصلا از پرتاب تبلیغات زشت به طرف ما دریغ نکردند. راستش دیگه گوشمان از این اتهامات پر شده است!؟ پوستمان هم کلفت تر شده است! این بهای پایداری بر خط کمونیسم منصور حکمت است. همه این اتهامات را هم با تمام قدرت ماشین تبلیغاتی شان به طرف ما پرتاب کردند که نگذارند در دوران جدید و تولدمان شکل بگیریم. هر اتهامی که میشود به احزاب دست راستی و مرتجع زد به طرف ما کمونیستهای کارگری پیگیر پرتاب کردند، چرا که پرچم کمونیسم منصور حکمت را نمیخواستيم بر زمین بماند. چرا که ما ادعا کردیم که رهبری حزب کمونیست کارگری نماینده خطی نیست که ملزومات پیروزی کمونیسم را در ایران فراهم کند. آن خطی نیست که حزب را، کمونیسم کارگری را به نیرویی سازمانده و رهبر در اعتراضات جامعه تبدیل کند. نیرویی که بتواند قیام کارگری و کمونیستی را سازمان دهد. ما چنین آرزوئی برای حزب کمونیست کارگری داشتیم. اما متاسفانه در مقابل برایمان آرزوی نابودی کردند. به حرمت سیاسی و شخصیت و اهداف و تاریخ زندگی سیاسی ما حمله کردند. هویت سیاسی ما را زیر سئوال بردند. فقط این نبود که انتقاد سیاسی میکنند، که میتواند در هر حزبی مجاز باشد و باید باشد. مساله به کمپین ترور شخصیت اکنون تبدیل شده است. به تبلیغات روزانه این حزب علیه ما نگاه کنید. آیا حرمتی باقی گذاشته اند؟ جای تاسف است.
اما ما ماندیم و علیرغم این تبلغیات زهراگین کارمان را کردیم. همین شش ماه فعالیت ما نشان داد که تمام "دعوای" ما بر سر موازینی بود که کمونیسم کارگری باید نمایندگی میکرد. اصوليت مواضع کمونيستى و سیاستهای عملی و روشهاى ما ٽمره اولیه خود را نشان داد. ما موظف بوديم که این انتخاب سیاسی معین را بکنیم. اگر ما هم نمیکردیم این وظیفه بر دوش دیگرانی قرار میگرفت که این ضرورت را درک میکردند و باید به آن پاسخ میدادند. ما حق داشتیم که حزبی را بخواهیم که سازمانده و رهبر باشد. حزبی که "مفسر" نباشد. حزبی که بتواند نیروی سیاسی ای را در جامعه جا به جا کند. از نقطه آ به نقطه ب ببرد. اعتراضات را سازماندهی و رهبری کند. متاسفانه خط حاکم بر حزب کمونیست کارگری این حزب را صرفا به یک ماشین افشاگری و تبلیغاتی آنهم از نوع پوپولیستی اش تبدیل کرده است. زمانی که ما جدا میشدیم تعداد کادرهای حزب در ایران از ... تجاوز نمیکرد. تمام حرف ما این بود که با این تعداد نمیتوان قیام را سازماندهی کنیم. انقلاب کارگری را سازماندهی و رهبری کنیم. اما بخش دیگر رهبری آن حزب هرگز نتوانست به ضعفها و کمبودهای خودشان نگاهی عینی و واقعی بیندازند. در عوض در مقابل ما را متهم به روحیه شکنی کردند. گویا کادرهای مرکزی این حزب اگر واقعیت را بشنوند، روحیه شان خراب میشود؟ گویا اگر ارزیابی ابژکتیوی از موقعیت خود در جامعه داشته باشند، "لیست سیاه" بهشان ارائه داده ایم. حزبی که چشمش را به واقعیت وجودی خودش می بندد دیگر حزبی نیست که منصور حکمت پایه گذاشت. چیز دیگری است.
از کدام سنتها باید گسست!
من شخصا فکر میکنم که حزبی را که ترک کردیم فقط بخاطر برخی مسائل سیاسی و سازمانی نبود. برخی سنتها و روشها و رفتارها که سنت رایج در آن حزب است را هم باید آگاهانه ترک کنیم و آن راه را نرویم. چرا که نتیجه اش را حداقل دیده ایم. دیده ایم که در عمل به کجا میرسد. چگونه بعد از چندین سال فعالیت، ماحصل سازمانی کارش این است که هست. ما باید از شکست خط سازمانی این حزب در تحولات سیاسی درس بگیریم. و از این خط تماما جدا شویم و یک گسست کامل انجام دهیم. ما نباید به لحاظ سازمانی و عملی ادامه رفتار و سبک کاری باشیم که بر حزب کمونیست کارگری حاکم است. ما دیده ایم که آن خط مشی سازمانی چه بر سر این حزب آورده است. واقعا جای تاسف است. امروز به وضوح میشود دید که این خط مشی راه به جایی نبرده است. در اعتراضات دوره اخیر دانشگاه شکست این خط مشی را می بینیم. این حزب اکنون به لحاظ خط مشی سازمانی به یک بن بست رسیده و عملا دچار بحران است. بگذار انکار کنند، مهم نیست. واقعیت بر ما روشن است. نقطه قوت تحولات حاضر همان مساله ای است که ما بر آن انگشت گذاشتیم. ما گفته بودیم که بدون رهبران عملی هر اعتراضی نمیتوان در زمین سیاسی سازماندهی کرد. نمیتوان نیرو جابجا کرد. ما گفته بودیم که باید رهبران عملی را در حزب جا داد. این رهبران را متشکل و منسجم کرد. ما گفته بودیم که نمتیوانید از فرای سر رهبران عملی هر اعتراضی مهر خود را بر اعتراضی بزنید. تبلیغ کافی نیست. تلویزیون کافی نیست. باید سازمان داد و سازمان دادن نیازمند سازمانده و رهبر است. حق با ما بود. اعتراضات ۱۳ آذر این واقعیت ساده را بار دیگر اٽبات کرد.
ما باید از خصوصیاتی در حزب کمونیست کارگری بطور کامل دور شویم و از آنها بگسلیم. این اقدام و جهت ما باید آگاهانه و نقشه مند باشد. ما باید از خصوصیاتی که در دوره بعد از مرگ منصور حکمت، در دوره انشعاب و جدایی در حزب کمونیست کارگری شکل گرفت، باید با این سنتها تسویه حساب کنیم. ما نباد بگذاریم که "انصاف" کمونیسم منصور حکمت، "انسانگرایی افراطی اش"، "همبستگی" و "رفاقت کمونیستی اش" از جنبش ما دور شود. اما متاسفانه ما در رهبری حزب کمونیست کارگری شاهد افول سریع این خصوصیات پایه ای سنت کمونیسم کارگری هستیم. اگر از یک حزب کمونیستی انسانگرایی اش را بگیرید، اگر انصافش را بگیرید، در آن صورت فقط ابزاری در اختیار دارید. ابزاری که اصلا "مقدس" نیست. این خصوصیات منفی در حزب کمونیست کارگری شکل گرفته است. انسانگرایی ماست که ما را از سنتهای پوپولیستی و بلوک شرقی در سیاست عملی و رفتار سازمانی و سیاسی مجزا میکند. به نظر من کمونیسم کارگری بدون انسانگرایی یک نیروی "زمخت" است. قاطع است، اما چندان دوست داشتنی نیست. در دل مردم نفوذ نمیکند. نخواهد کرد. بجایی هم نخواهد رسید. برای همین است که همواره بهمراه "نادر" تاکید کرده ایم که اساس سوسیالیسم انسان است. و این فقط بر خلاف رفتار کنونی حزب کمونیست کارگری برایمان شعار نیست. روش فعالیت روزمره و نگاهمان به انسان است. انسان سیاسی برایمان ابزار نیست. انسان است، با تمام علائق و عاطفه و نقطه نظرات و سیاستهایش.
در حزب منصور حکمت انصاف اصل بود. انصاف در برخورد به خودش، در برخورد به منتقدین اش، انصاف حتی در برخورد به دشمنانش. حزبی بود که منصفانه قضاوت میکرد. خودش را بیرون از واقعه قرار میداد و در باره خودش قضاوت منصفانه میکرد. اما اکنون انصاف سیاسی در آن حزب کمرنگ شده است. انصاف را تابع مصالح سیاسی روزمره کرده اند. استانداردهای دوگانه، اخلاقیات دوگانه رواج قابل ملاحظه ای در حزب کمونیست کارگری پیدا کرده است. حقیقت سیاسی مستقل از اینکه این حقیقت کدام منافعی را به پیش میبرد یا میتواند به پیش ببرد، عملا تحت الشعاع قرار میگیرد. مهم نیست که آدم با دوست و رفیق خودش منصف باشد. مهم این است که با مخالف سیاسی ات منصف باشی. در مورد خودت قضاوت منصفانه بکنی. در نقد سیاسی ات منصف باشی. در پیشبرد اهدافت منصف باشی.
حزب کمونیست کارگری در حال حاضر دیگر حزب هم رفرم و هم انقلاب نیست. حزبی است که رفرم را در مقابل انقلاب می بیند. و انقلاب را هم انقلاب خلقی می بیند. و این یکی از خصوصیات پایه ای جریانات پوپولیستی در جامعه است. اگر برای رفرم و تغییرات محدودی هم مبارزه میکنی، متهم به رفرمیست بودن میشوید. الان می بینیم که در این حزب سیاستهایی تبلیغ میشود که فکر میکنند "تحریم اقتصادی" باعٽ جاری شدن مبارزات مردم میشود. باور کنید، عین این تزهای "بیمارگونه" را سیاه روی سفید ارائه کرده اند. باورش سخت است. موقعی که ما تحریم بانکها را محکوم کردیم و اعلام کردیم که این تحریم باعٽ گسترش مشکلات مادی زندگی مردم عادی خواهد، این رفقا ما را به حزب طرفدار رفسنجانی متهم کردند. یک کلمه در محکومیت تحریم بانکی که شکل تعیین کننده تحریم اقتصادی است بیان نکردند. گفتند که بانکهای دولتی تحریم شده اند. مٽل اینکه در دوران صدام بانک خصوصی هم موجود است. ایرادشان به "دولتی" بودن این بانکها بود؟! تئوریشان این بود که این فشارها باعٽ جاری شدن مبارزات مردم میشود. مردم فقیر تر میشوند و اعتراضشان جاری میشود. و جاری شدن این اعتراضات باعٽ قرار گرفتن ما در راس اعتراضات میشود.
ما نمیتوانستیم در حزبی باشیم که نماینده چنین سیاستهایی است. فقط یک لحظه تصور کنید ما می ماندیم و باید امروز صاحب حزب "اکس مسلم" میشدیم. جریانی که عملا یک ابزار تروریسم دولتی در مقابله با تروریسم اسلامی است. همان نقشی که کلیسای پاپ در این دوران دارد دنبال میکند. یک رکن فعالیت دستگاه مسیحیت امروز ضدیت با اسلام است. ما هم مخالف تا به آخر اسلام و اسلامیت و جنبش اسلام سیاسی هستیم اما از موضع کمونیستی و ضد مذهب خودمان. نه از موضع اکس مسلم. نه از موضع راست در برخورد به این جدال. ما متعلق به جنبش دیگری هستیم. تصور بکنید من و شما و برخی دیگر بعد از ۳۰ سال و ۳۵ سال، اگر نگم بیشتر که به کسی بر بخورد، فعالیت کمونیستی و کمونیسم باید میرفتیم و اسممان را در سازمان اکس مسلم میگذاشتیم. سازمانی که تمام هنرش این است که بگوید من از اسلام برگشته ام. من کمونیست شرم دارم به خودم بگویم اکس مسلم. ما پرچم مذهب زدایی و پرچم دفن اسلام و اسلام سیاسی را در دست داریم. اکس مسلم نیستیم. بخاطر اینکه اجتماعی شویم، امکانات تبلیغاتی بگیریم، راست نمیشویم. 
ما اگر جدا نشده بودیم باید اکنون مبلغ سیاستهایی به شدت مخرب در کمونیسم کارگری میشدیم. ما نمی گیم که هر که با ما نیست، بر ماست. دشمن ماست. ما نماینده سیاستی نیستیم که نیروهای جنبش خودمان را نابود کنیم. به مشکلات و بیماری های درون جنبش خودمان مخرب برخورد کنیم. فراموش کنیم که علیرغم راست رویها و "چپ رویها" به هر حال نیروهای جنبش ما هستند. بخشی از موجویت جنبش اجتماعی ما هستند. ما چشممان را نبسته ایم و نمی گویم که در جنبش کمونیسم کارگری فقط یک حزب وجود دارد آنهم حزب کمونیست کارگری و لاغیر. اما امروز حزب کمونیست کارگری پرچمدار چنین خط مشی است. این قدر "بخشنده" شده اند که تمام بخشهای دیگر جنبش کمونیسم کارگری را یک شبه به جنبش ملی – اسلامی و جنبش ناسیونالیسم قومپرست "بخشیدند"!
ما اگر جدا نشده بودیم باید الان مبلغ این میبودیم که جنگ دو قطب تروریستی ارتجاعی نیست. خصلتی دو گانه دارد. هم فرصت کش است و هم فرصت ساز است. به ما گفتند که جنگ این دو قطب فرق چندانی با جنگ طبقاتی ندارد؟ واقعا عجیب است. ما به استقبال یکی میرویم و از شکل گیری دیگری به شدت جلوگیری میکنیم. چگونه میتوان "جنگ طبقاتی" را که حاصل اراده و قدرت عمل و سازماندهی عمل مستقیم کارگر و توده های مردم است با جنگ دو نیروی ارتجاعی به لحاظ مشقات یکی دانست؟ یکی حاصل اراده ماست. دیگری حاصل شکست و ناتوانی سیاست ما. اینها عملا با این تبلیغاتشان مردم را از انقلاب کارگری میترسانند. عملا تصویری از انقلاب کارگری میدهند که شبیه جنگ و خونریزی است. همان تصویری که بورژوازی هر روزه بر سر ما کمونیستها می ریزد. اینها عملا دارند میگویند انقلاب کارگری مساوی خشونت و کشتار است. اینها دارند میگویند که انقلاب کارگری عملا به معنای گسترش فقر و فلاکت است. اینها درک پوپولیستی خود را از انقلاب و تحولات رادیکال و کمونیستی در جامعه نشان میدهند.
ما از حزب کمونیست کارگری جدا شدیم، راستش اگر تا الان جدا نشده بودیم به خاطر هر کدام از این سیاستها باید فکر دیگری به حال سرنوشت سیاسی خود میکردیم. در این دوره فشارهای زیادی به همه ما آمد. کار آسانی نبود. تک تک رفقای ما به یاد دارند. بی خوابی های زیادی که متحمل شدند. ولی اگر چه این تصمیم سخت بود، کاری که بعدا در مقابل خود قرار دادیم شیرین و لذت بخش بود. درست مٽل دورانی که دیوار برلین سقوط کرده بود و ما علیرغم سختی کار با قدرت و سربلندی کار میکردیم. الان چنین شرایطی در حزب خود داریم. برای من که شخصا این طور است. دیوار برلین فرو ریخته بود. شوروی سقوط کرده بود. فشار عظیمی در جامعه روی کمونیسم و کمونیستها بود، اما یادم هست که بهترین دوران و سربلندترین دوران فعالیت کمونیسم کارگری بود. دورانی بود که سرت را بالا میگرفتی و کارت را میکردی. مجبور نبودی مرتب بگویی که من با این سیاستها در حزب خودم تداعی نمیشوم. هر ذره حزب کمونیست کارگری باعٽ افتخار بود. ما از حزب کمونیست کارگری جدا شدیم تا آن حزب را مجددا بسازیم و از سنتهایی که ازش عبور شده است، گسست کاملی داشته باشیم.
کدام حلقه برای پیشروی؟
مساله دیگر این است که ما به کجا باید برویم؟ چگونه باید برویم؟ با چه سیاستهایی باید برویم و با چه سیاستها و روشهایی باید مرزبندی کنیم؟ هر حزبی اگر بخواهد به جلو برود باید مسیر راه خود را بشناسد. باید بداند که به کجا میخواهد برود؟ چگونه میخواهد این مسیر را طی کند. چه حلقه هایی را باید در دست بگیریم. از این رو ما باید مراحل رشد سازمانی خودمان را بشناسیم. باید از این مسیر و تحولاتش تصویر روشنی داشته باشیم. ما باید چگونگی سیر تبدیل خود به یک جریان اجتماعی را بشناسیم. آن موقعیتی که ما را به یک حزب پر تحرک کمونیسم کارگری تبدیل میکند، بشناسیم. تمام کادرهای ما، رهبری مان، باید در هر لحظه بداند که در کجای نقشه عمل پیشرفت حزب قرار دارند. چه تمایز ویژه ای با سایر احزاب کمونیست کارگری دارند، چه تشابهات معینی دارند. چه ویژگی هایی این حزب را به جلو میبرد و به نیروی اصلی کمونیسم کارگری تبدیلش میکند. ما حزب متفاوتی از دو حزب دیگر کمونیست کارگری هستیم. ما حزب متفاوتی از حزب کمونیست کارگری هستیم. ما باید روی اصولی بودنمان، روی انسانگرا بودنمان، روی روشن بین بودنمان، روی سیاستهای اصولی و کمونیستی مان، کارمان را به پیش ببریم. ما باید خصلتهایی را که از حزبی که ازش جدا شدیم آگاهانه ترک کنیم. خصلتهایی که همه مان در این پروسه انتقادی با آنها بیشتر آشنا شدیم. "غلو کردن"، "غیر واقعی بودن نسبت به موقعیت خود"، تصویر کج و کوله از واقعیات جلوه دادن، واقعیت را بر حسب مصالح سازمانی تبیین کردن، این خصوصیات را باید تماما برای حزب کمونیست کارگری گذاشت. ما باید تمام حقیقت را ببینیم چرا که میخواهیم تغییرش دهیم. و هدف جنبش ما تغییر است. تغییر کمونیستی و زیر و رو کردن جامعه.
ما باید حزبی باشیم که اندام سیاسی مان، قدرت سازمانی مان باید با قدرت سیاسی مان تناسب داشته باشد. ما باید از ابتدا حزبی باشیم که تمام خصوصیات یک حزب بالغ و مطلوب کمونیست کارگری، در ابعاد و طول و عرض ما، در خود داشته باشد. ما باید حزبی باشیم که مراحل سازمانی رشد خود را دقیق بشناسیم.
ما اکنون حزب کوچک تری نسبت به سایر احزاب کمونیست کارگری هستیم. ولی همانطور که در پلنوم اول هم اشاره شد، احزاب کوچک همواره کوچک نمی مانند، احزاب بزرگ هم همواره بزرگ نمی ماننند. احزاب بزرگ میشوند، کوچک میشوند. و این قانون شامل ما هم میشود. این قاعده را اکنون در جنبش کمونیسم کارگری داریم مشاهده میکنیم. داریم می بینیم که احزاب دیگر کوچک و بزرگ میشوند. این پدیده را میشود از همین شش ماه فعالیت حزب در داخل کشور مشاهده کرد. اینکه حزب ما توانسته است در داخل گسترش يابد یک واقعیت بوجد آورنده است. راستش اساس استقبال در سطح پیوستن به ما در داخل کشور صورت گرفته است. تعداد اعضایی که در این مدت به طرف ما در داخل جلب شده اند بخش قابل ملاحظه ای است.
حزب داخل کشوری
در همین راستا باید تاکید کنم که این مساله حاصل تلاش خستگی ناپذیری رفقای ماست. تصادفی نیست. رشد در زمین هموار نبوده است. علیرغم مشکلات به جلو آمده ایم. در ادامه همین روند ما باید حزب داخل کشوری بشویم. باید به موجودیت حزبی خود در داخل کشور شکل دهیم و حزب را بر قاعده اش استوار کنیم. ما باید بتوانیم به این موجودیت در داخل کشور قوام ببخشیم. ما باید به این موجودیت حزبیت ببخشیم. باید این ماتریال اولیه را شکل دهیم. از جنس خودمان کنیم. بر کمونیسم مارکس و منصور حکمت مسلط اش کنیم. ما باید در این دوره بتوانیم کلا به اندام حزبی و سازمانی حزب شکل دهیم.
ما باید به حزب سازمانده و رهبر تبدیل شویم. اما قبل از اینکه بتوانیم بطور گسترده و همه جانبه این سیاست را متحقق کنیم باید سازمان حزبی خودمان را کاملا شکل دهیم. اول باید حزب به معنای همه جانبه کلمه باشیم، حزب داخل کشوری باشیم. تا بتوانیم حزب رهبر و سازمانده باشیم. اما این پروسه در خلاء طی نمیشود.ما باید حزب را اجتماعا بسازیم. ما نمیتوانیم و نباید فقط به نیروی سازمانی خودمان سیاستهایمان را به پیش ببریم. باید اعتراض را سازماندهی کرد. پیشبرد این سیاست مستلزم پیگیری یک سیاست غیر سکتاریستی است. راستش اگر مشاهده ای در این دوران باشد که بتوان به آن اشاره کرد، مساله پیشبرد این خط مشی سازماندهی کمونیسم کارگری منصور حکمت و ٽمرات اولیه آن است. ما در حال حاضر با طیف وسیعی از فعالین رادیکال و سوسیالیست جنبش های اجتماعی در تماس و ارتباط هستیم. ما علیرغم اندام کوچکتر سازمانی خود توانسته ایم کاری بکنیم که حزب کمونیست کارگری بعضا در برخی موارد به آن نائل نیامده است. ما در عین حال شاهد روی آوری بخشهایی از فعالین به طرف خودمان بودیم که برایمان زمینه مناسبی برای کار و گسترش فعالیت فراهم کرده است.
این پلنوم بنظر من میتواند پلنومی باشد که یک ارزیابی رو به جلو و جدی از موقعیت خود بدست دهد. نقاط ضعف و نقاط قدرتمان را بشناسد تا بتواند روی آن کار کند. ما بايد بتوانیم بسیار ابژکتیو موقعیت خود را تصویر کنیم. تلاش کنیم نقشه عملهایی را تعریف کنیم که ما را از این وضعیت به جلو خواهد برد. ما باید نیروهای کارمان را جمع و جور کنیم.
اگر نگاه ساده ای بخودمان بیاندازیم، و من قصد ارائه ارزیابی همه جانبه ندارم، باید گفت که ما توانسته ایم خط سیاسی خودمان را به روشنی تبیین کنیم. توانسته ایم نقاط اشتراک و افتراق خودمان را با سایر بخشهای کمونیسم کارگری بیان کنیم و تلاش کنیم دوری ها و نزدیکی هایی بر این مبنای اصولی ایجاد کنیم. ما توانسته ایم نشریه ای منتشر کنیم که شاید بشود گفت نشریه جذاب، دندان گیر، تاٽیر گذار و خط دهنده باشد. به نقد بورژوازی پروغرب و ملی اسلامی بپردازد. حداقل خود من مدتها بود که روز معینی به دنبال انتشار نشریه ای نبودم. الان نشریه برای یک دنیای بهتر چنین موقعیت و احساسی را برای من بوجود آورده است. قبلا جمعه که میشد، ته دلم میگفتم وای امیدوارم که خط غلطی در نشریه نباشد. دست و دلم می لرزید. (خنده حضار) الان اینطور نیست. الان مشتاقم که ببینم رفقایمان چه کرده اند. این نشریه الان گزارشاتی منعکس میکند که کمتر میشود جای دیگری پیدا کرد.
در زمینه کار داخل ما توانسته ایم با توجه به شناختمان در این دوره کار معینی در زمینه آماده سازی برای کارهای بزرگتر را در دستور قرار دهیم. ما توانسته ایم سرنخهایی از اعتراضات اصلی جامعه بدست بیاوریم و به همین اعتبار کارمان را بکنیم. خود اعتراضات ۱۳ آذر یک گواه نقش و دخالت موٽر ما بود. ما شلوغ نمیکنیم اما نقش خودمان را هم میشناسیم و بر آن واقفیم. یک نقطه ضعف جدی ما مساله حزب و اندامهای حزبی است. ما حزبی هستیم که ستون فقرات شکل گرفته ای نداریم. و بدون یک ستون فقرات شکل گرفته و قوی حزب نمیتواند در نوسانات سیاسی دوام چندانی داشته باشد. راستش بالاترین بخش حزب ما بالای حزب است. بنظرم هر چه در سلسله مراتب حزبی بالاتر می آیید، می بینید که حزب منسجم تر است. این هم خوب است هم بد است. و هر چه راستش در این سلسله مراتب پایین میرویم متوجه ضعف قدرت اندام خود میشویم. ما باید بتوانیم حزب و اندام سازمانی خود را در این شرایط شکل دهیم. ما برای این که حزب سازمانده و رهبر به تمام معنای کلمه بشویم باید اول حزبمان را اجتماعا شکل دهیم. حزبی که در هر نوسانی دستخوش تکان نشود. بتواند تمامیت و کلیت حزب را نمایندگی کند.
رفقا من راجع به نقاط ضعف و قوت بطور خیلی کلی و اجمالی صحبت کردم. بحٽ دقیقتر را به کمیته های حزبی محول میکنم. اجازه دهید در این کلام پایانی تاکیدی مجدد بکنم. من از این پلنوم این انتظار را ندارم که قطعنامه های متعددی بدهد. ما قطعنامه زیادی برای بحٽ نداریم. احتیاجی هم نداریم. ما قطعنامه کم نداریم. خط مان روشن است. سیاستمان روشن است. اصلا یک انتقاد مخالفین ما این است که چرا در قبال جنگ سه تا قطعنامه داریم؟! (متاسفانه پیچیدگی مسائل و چند جانبه بودن مسائل و ضرورتهای متفاوت را نمی بینند). قطعنامه مشکل ما نیست. ما در مورد حساسترین مسائل جامعه حرف زده ایم. ما از تک تک مواضعمان میتوانیم دفاع کنیم. این نقطه قوت ما است. در رابطه با جنگ، اعتراضات دانشجویی، اعتراضات کارگری و غیره. من شخصا نگران قطعنامه نیستم. اما آن "نگرانی" که باید مشغله این پلنوم بشود و باید روشن و همدل و هم جهت و هم فکر از آن بیرون بیائیم مساله سازماندهی اندام حزب و مساله کار سازماندهی ما علی العموم و سازماندهی ما در خارج است. ما در شکل دادن به اندامهای حزبی دارای کمبودهایی هستیم که باید بر آن غلبه کنیم. ما هنوز واحدهای حزبی با سوخت و ساز روتین را به طور کامل شکل نداده ایم. نشریه داریم. رهبری داریم. سایت داریم. اما به اندامهای حزبی تماما شکل نداده ایم. این یک وظیفه عاجل ماست. ما باید ستون فقرات حزبی مان را در این دوره بسازیم.
رفقا ما آن رگه در کمونیسم هستیم که تقلیل گرا نیستیم. ما آن رگه در کمونیسم کارگری هستیم که به شدت رادیکالیم. اما زمینی و مسئول. ما پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت را در دست داریم. این نقطه قوت ماست. ما آن خطی هستیم که بیشترین تلاش را برای بالا بردن میزان انسجام سازمانی کمونیسم کارگری خواهیم کرد. ما آن رگه در کمونیسم کارگری هستیم که در صدد تامین ملزومات پیروزی کمونیسم در ایران هستیم. موانع راه را میشناسیم. نیازمندیهای کارمان را هم میشناسیم. پلنوم باید معضلات پیروزی کمونیسم را بشناسد و اقداماتی را که باید در دستور حزب قرار بگیرد را مشخص کند. مهمترین حلقه از نظر من در شرایط حاضر سازماندهی است. ساختن حزب داخل کشور است. این انتظار ما از این پلنوم است. دست همه تان را میفشارم.
(۱) متن حاضر بمنظور چاپ ادیت و تنظیم شده است.

دیگر مقالات از علی جوادی